ایلنان
صفحات
صفحهٔ اصلی
خطاشیها
۱۳۹۳ مرداد ۲۲, چهارشنبه
نفس نفس ِ کفشهای زن
به یاد بعد از ظهر پاییزی که "حبّاب" در خیابانی برگ پوش دور می شد و غمگین بود؛ غمگین بود که باران نباریده بود... نمی بارید باران و همه چیز خشک بود. از پشت شالیزارهای پاییزی، ماه بالا می آمد، کم کم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر